نوشتن از سفري گرم و شرجي و پر فراز و نشيب به نوعي تداعي خاطرات منفي است اما لازم به نظر ميرسد به خصوص آنكه ميگفتند بيماريهايي مانند مالاريا و تيفوئيد افراد را تهديد ميكند.
به گزارش خبرنگار ورزشي خبرگزاري فارس، در جريان جام جهاني فوتبال زير 17 سالهها اتفاقات عجيبي رخ داد.
تصور كنيد براي اولين بار وارد نيجريه ميشويد و يكي از همسفراني كه زودتر به كاروان ايران ملحق شده به شما توصيه مي كند: مراقب مالاريا باشيد. حتي در مواقع مسواك زدن هم از آب معدني استفاده كنيد. مارمولكهاي اطراف هتل سمي هستند. يك لحظه غفلت كنيد كيفتان ناپديد ميشود. تيفوئيد بگيريد همه عمر بيچارهايد و از اين دست توصيه ها.
مشخص است كه براي دقايقي همگي به فكر فرو رفتيم و هيچكس حرفي نميزد.
اغراق بود يا نه به هر حال نبايد ريسك مي كرديم به خصوص اگر ذاتا وسواسي هم در كار بود و از خودمان مي پرسيديم كه آيا بشقاب و ليوان اين جا را هم با آب زرد رنگ شير مي شويند؟
راهي كه بين هتل تا استاديوم با آژير آزار دنده پليس امنيتي طي مي شد مناظر خوبي را پشت شيشه اتوبوس نميچيد و همه دوست داشتند يا زودتر برسند يا زودتر به هتل برگردند.
ضعف امنيتي براي آن كسي كه تا حدودي به برخي مسائل اطلاعاتي واقف بود به شدت به چشم مي آمد. به عنوان مثال وقتي با پليس هايي كه كنار در ورودي هتل مستقر شده بودند تا كسي بدون اجازه آنها از هتل خارج نشود هم صحبت مي شديم همه چيز را لو مي دادند.
از يكي از آنها كه در مورد ايميل كردن عكس يادگارياش با خبرنگار فارس، خيلي خوش بين بود و شايد هنوز هم از خودش نپرسيده كه چرا ايملش را به نگارنده نداد پرسيدم: آيا از اين تفنگ ها در نيجريه زياد داريد و گفت: بله بسيار زياد انبارهاي ما پر است از اين تفنگها.
خبرنگاران كم كم جرات خروج از هتل را پيدا كردند و وسعت اين جسارت تا چمن تقريبا يك دست پشت ديوار هتل بود.
يك توپ فوتبال كم داشتيم كه تداركات تيم به شرط پنچر نشدن تحويلمان داد و دست آخر آن را پنچر شده برگردانديم.
برخي از همكاران علاقه زيادي به كم كردن وزن به بهانه شرجي و گرماي بالا داشتند و همين مسئله باعث مي شد گروه خبرنگاران نيز گهگاه در زمين تمرين يا اطراف هتل به بازيكنان در حال تمرين كردن ملحق شوند.
پس از گذشت يك هفته متوجه شديم كه ماجراي مالاريا و تيفوئيد آنقدرها هم كه يكي از اعضاي تيم تاكيد داشت خطرناك و استرس آور نبوده و نيست.
* فرودگاه هاي مدرن در حد ترمينال جنوب
قطعا ساير خبرنگاراني كه با نويسنده اين سفرنامه همسفر بوده اند بر اين ادعا صحه مي گذارند كه با توجه به چهره شهرها و وضعيت مردم كالابار يا انوگو، فرودگاه هاي اين مناطق خيلي هم مدرن و عالي بودند. در واقع اينكه بار مسافران با تراكتور وارد سالن انتظار شود يا مسافران در كنار هواپيما بارشان را بردارند و براي 15 دقيقه با همان بارها پياده راه بروند اصلا بد يا عجيب نبود.
نگاه هاي متفاوت مردم كوچه هاي خاكي شهر انوگو نيز در نوع خود جالب بود، نوع كودكانهاش آزارت ميداد، نوع كهنسالانش ويرانگر بود اگر به خودت مي آمدي اما نوع مردم عادي بدون تعارف گاهي ترسناك هم بود.