حكومت مستعمراتي
(1891 تا 1975 ميلادي)
از سال 1894 منطقه موسوم به پرتغال شرق آفريقا يك شكل تعريف شده روشني در
روي نقشههاي اروپايي داشت. حدود و مرز هاي غربي و جنوبي اين منطقه در سال 1891
براساس پيمان منعقد شده با همسايه قدرتمند تر بريتانيايي، به پرتغال تحميل گرديد.
مرز هاي شمالي اين خطّه، طي توافق سال 1894 به شكل دوستانه به آلمان آفريقاي شرقي
مصالحه گرديد.
واقعيت صحنه پرتغال اين بود كه، آن معاهدات به هيچ طريق و با هيچ ابزاري مرتب و
قطعي نبود. در اين سرزمين ساحلي كشيده شده در امتداد جنوب شرقي آفريقا كه به لحاظ
جغرافيايي داراري طبيعت جالبي است، بسياري از مقامات محلي ريشسفيد و شيوخ بر مناطق
مختلف همراه با يك امنيت بخصوصي حكومت مي كردند. به همين دليل پرتغالي ها نميتوانستند
به سادگي كنترل منطقه را در دستان خود داشته باشند. فعاليت پرتغالي ها در امر
تجارت و جمعآوري ماليات و خراج سالانه در چندين ناحيه تحت مناطق محدود بود، كه
مهمترين آنها "لورنسو مارك" بود.
پرتغال با اكتساب ميراث رقابت نظامي در منطقه، تلاش داشت تا در خشكي بر مستعمرات
خود تسلط داشته باشد. ولي روش اداري، رياستي و نيز بازرگاني و تجارت بالقوه باعث مي
شد، آن منطقه ضمن تقسيم شدن به قطعات مختلف به كمپاني هاي بزرگ تجاري واگذار شوند.
اين كمپاني ها براي رسيدن به مقصد خطوط كشتي راني خود، "رودز"، فعاليت مي كردند.
بزرگ ترين كمپاني، شركت موزامبيك بود، كه در سال 1981 تشكيل شد. شركت مذكور با
بهرهگيري از جمعيت بومي آفريقايي، بهعنوان كارگران قراردادي (در عمل اختلاف جزئياي
با كارگر اجير و مزدور داشت)، كاشت نارگيل و نيشكر و بهره برداري از معادن مختلف را
توسعه داد. همچنين اين كمپاني سامانه خط آهن را به منظور اتصال به سرزمين و
قلمرو كمپاني آفريقاي جنوبي بريتانيايي "رودز" (به سمت غرب) و يا منطقه تحت
الحمايه آفريقاي مركزي بريتانيا (در جهت شمال غرب) بنا نمود. در اواخر جنگ اول
جهاني، كه طي آن پرتغال با متحدين جنگيده بود، پرتغال كنترل مستعمرات تمامي منطقه
آفريقاي شرقي را تحت سيطره خود داشت. به هر صورت قلمرو مذكور به دو نيم تقسيم شده
بود. يكي از آن دو مستعمره تحت اداره "ليسبون" بود و ديگري نيز تحت سيطره كمپاني
ياد شده قرار داشت. اما با اعمال كنترل كمپاني موزامبيك روي نواحي "مانيكا مركزي" و
"سوفالا"، در مسير رود زامبزي، امتياز شركت مذكور خاتمه يافت و در سال 1942، اين
مناطق با مستعمره متحد شدند.
در همين اثنا كه تغييرات بسيار عمدهاي در دولت پرتغال به وقوع پيوست، در سال 1933
"سالازار" يك ديكتاتوري را در منطقه اعمال كرد و خودش را كشوري جديد نام نهاد. "سالازار"
هزاران پرتغالي ساكن در موزامبيك را كه در سال هاي پس از جنگ دوم جهاني در آن منطقه
ساكن بودند را، به مهاجرت به پرتغال دعوت كرد.
با وجود منافع سرشار اقتصادي و شغل هاي نامحدود براي ساكنين سفيد پوست آنجا، و با
وجود محدوديت هاي تحميلي درد آور روي بوميان موزامبيك، اوضاع براي آغاز يك جنگ
آزادي خواهانه چريكي فراهم گرديد. اين واقعه در سال 1962 و با شكل گيري يك گروه
ماركسيست كه از سوي تبعيدي هاي موزامبيك در "تانگانيكا" پديدار شد. اين گروه ("فرليمو")
با نام "فرن ته دو ليبرتاسو دو موزامبيك" (جبهه آزادي بخش موزامبيك) و به رهبري "ادواردو
ماندلين" براي مبارزه با استعمار شكل گرفت.
فرليمو در سال 1964 طي يكسري درگيري هاي خونين ده ساله در موازمبيك شمالي فعال شد.
ديكتاتوري حاكم در پرتغال ضمن اعزام تعداد كثيري نيروي نظامي پرتغالي به اين اقدام
پاسخ سنگيني داد. عليرغم ترور شخص ماندلين در سال 1969، تحركات چريك ها به شكلي بود
كه سركوب آنها امري سخت مينمود. در سال 1974 «فرليمو» كنترل تمام بخش شمالي كولوني
را در اختيار گرفت و به سمت جنوب حركت كرد. رژيم پرتغال در ليسبون در اين هنگام
سرگرم ارائه پاسخ با همان طريق مقابله با قيام آنگولا و گينه پرتغال بود. اين سياست
يك عامل عمده در برانگيخته شدن و آغاز كودتاي نظامي به سال 1974 بود كه به شكلي
ناگهاني به دولت جديد سالازار مهر پايان زد. اين اقدام هم چنين آغاز تغييراتي مرزي
را در آفريقاي پرتغال درپي داشت. دولت جديد در ليسبون درخصوص پشتيباني از فرو پاشي
پرتغال به بي ميلي گراييد و تا امروز هم اين دولت امپراتوري هزينه بر، برجاي
مانده است.
از آن پس تمامي مستعمرات پرتغال در آفريقا به سرعت استقلال خودشان را بدست آوردند.
گينه پرتغال نخستين كشور مستقل در سپتامبر 1974 و درپي گينه، آفريقاي شرقي پرتغال
در ژوئن 1975 با نام جديد موزامبيك به استقلال رسيد. جمهوري «كيپ ورد» در جولاي
همان سال تأسيس شد. همچنين در آنگولا، در ميانه دوران جنگ داخلي، در نوامبر 1975
مستقل شد.
پس از استقلال (از 1975 ميلادي)
پس از استقلال، مذاكره بين پرتغال و فرليمو در مورد عقب نشيني استعمارگران
از موزامبيك مطرح شد و در ماه سپتامبر 1974 يك توافق مشروط صورت گرفت كه نمايندگان
دو طرف آن را امضا كردند. قانون اساسي مشروطه در ژوئن 1975 توسط 216 نفر از
نمايندگان حزب فرليمو تهيه شد و در مورد رئيس جمهور كشور موزامبيك اينگونه اظهار شد
كه كه رئيس فرليمو، رئيس جمهوري كشور جديد خواهد بود. پس از ترور ماندلين در سال
1969، "سامورا ماشل" رئيس جمهور فرليمو شد و وي طبق قانون اساسي، به مقام رياست
جمهوري موزامبيك نائل آمد.
پس از استقلال موزامبيك و اداره حكومت توسط حزب حاكم فرليمو، تقريباً تمامي ساكنين
پرتغالي از موزامبيك خارج شدند. اين مسئله مورد خوشايند روستائيان موزامبيكي نبود
چرا كه بسياري از آنها كه در مزارع و شركت هاي پرتغالي ها كار مي كردند، بيكار شدند.
فرليمو براي كنترل زمين هاي سفيد پوستان، سيستم اشتراكي را در پيش گرفت. اين سيستم
موجبات فجايع اقتصادي را فراهم آورد و مشكلات فرليمو بهواسطه ادامه خصومت بين
همسايگان سفيد پوست رودزيا و آفريقاي جنوبي پيچيده تر شد تا جايي كه در سال
19761976، سرويس اطلاعاتي رودزيا يك جنبش چريكي ضد فرليمو را حمايت مي كرد. جنبش
ياد شده موسوم بود به پايداري "رنامو" براي مقاومت ملي موزامبيك (رزيس تن سيا
ناسيونال موزامبيكانا) بود. مبارزات خونين سنگيني از سوي رنامو در مناطق روستايي به
همراه هجوم نيروهاي رودزيا و آفريقاي جنوبي در نواحي مرزي (بهدليل وجود يك حياط
خلوت براي جبهه ميهني و تبعيدي هاي كنگره ملي آفريقا) باعث شد كه در اواسط دهه 80
ميلادي فرليمو كنترل خود را در غالب نقاط كشور از دست بدهد.
در سال 1984 فرليمو با آفريقاي جنوبي به يك توافق دست يافت. براساس مواد مندرج در
توافق "ان كوماتي"، فرليمو تعهد كرد ديگر براي كنگره ملي آفريقا، به مثابه پناه و
منطقه امن نباشد و آفريقاي جنوبي درمقابل متعهد شد كه به پشتيباني نظامي از رنامو
پايان دهد. يكسال بعد از اين توافق، فرليمو نيز اشتباه و خطاي خود را در امر سياست
كشاورزي پذيرفت. كشاورزي مجتمع و مجتمع هاي كشاورزي منحل گرديد و زمين ها به سيستم
اداره خانوادگي تبديل شد.
با عقب نشيني نيروهاي آفريقاي جنوبي، فعاليت هاي رنامو تا حدي كاهش يافت اما جنگ
داخلي خشونت آميزي همچنان ادامه يافت و موجب گرديد تا بيش از يك ميليون آواره از
كشور بگريزند. در اواخر دهه 80 ميلادي فرليمو تصميم گرفت كه براي پايان دادن به
درگيري ها و ايجاد صلح در كشور به سيستم حكومتي تك حزبي پايان دهد. در سال 1992
فرليمو و رنامو يك معاهده صلح به امضا رساندند كه بموجب آن دو طرف توافق كردند
انتخاباتي را طرح ريزي نمايند كه در آن رنامو به عنوان يك حزب سياسي فعاليت نمايد.
انتخابات مذكور در سال 1994 برگزار گرديد. فرليمو در انتخابات برنده شد ليكن تفاوت
آراي او با رنامو اندك بود، به ويژه در تعداد كرسي هاي مكتسبه پارلماني.
نتايج انتخابات اعلام شد و "خواكيم كيسانو" از حزب فرليمو، با 53% آرا رئيس جمهور
موزامبيك شد. وي در سال 1986 جانشين سامورا ماشل در حزب شده بود. "آلفونسو خلا كاما"
(رهبر رنامو) نيز با 34% مبارزه را باخت. همچنين فرليمو در پارلمان موزامبيك 126
كرسي و رنامو 112 كرسي را بدست آوردند. پس از آن انتخابات، شكاياتي از سوي رنامو،
مبني بر اين كه وي در فرايند سياسي آن چنان جايگاه و سهمي را كه لياقت دارد را در
اختيار ندارد، طرح گرديد. اما در عين حال آنها معتقد بودند كه به اقدامات نظامي
هرگز روي نخواهند آورد.
در همين اثنا جامعه بين الملل بسيار تمايل داشت تا به ملت تازه دمكراتيزه شده
مساعدت هايي را ارائه نمايد. در سال 1995 موزامبيك عضو جامعه همسود بريتانيا گرديد.
اين اقدام به مثابه اولين نمونه يك كشوري است كه عليرغم آنكه مستعمره انگليس نبوده،
به اين جرگه پيوست. اين استثنا از آنجا ناشي گرديد كه موزامبيك ارتباطات بسيار
نزديكي با ديگر كشورهاي همسود آفريقاي جنوبي، سوازيلند، زيمبابوه، زامبيا، مالاوي و
تانزانيا داشت. در سال 1999 موزامبيك شاهد بوقوع پيوستن يك سيل عظيم بود، تا جايي
كه مردم را روز ها در بالاي درختان نگاه داشته بود. زماني كه آب ناشي از سيل فرو كش
كرد، مرگ و مير جانداران را موجب گشت و اين بسيار فراتر از حد انتظار بود، و ثبات
سياسي متناسب و متوازن در موزامبيك از يك بحران كشور را نجات داد.
Other articles in this category |
---|
موزامبيك در يك نگاه |
جغرافيا |
تاريخ |
فرهنگ |
اقتصاد |
سياست |
نظامي |